عکس صبحانه
سَـــــلویٰ
۱۷۸
۳.۱k

صبحانه

۱۱ خرداد ۰۰
روزی پادشاهی از راهی می‌گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند.
درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود، به فکر افتاد که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، به این امید پوست‌تخت خود را بر سر راه شاه پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که موکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هر یک از دست‌‌ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود .
در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند. یکی از محارم شاه از او سؤال کرد که: «شما در هنگام رفت درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید و چنین سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست؟»
شاه گفت: «درویش اولی پایش را به اندازه گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پاش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود».

این حکایت را به شاه عباس صفوی و شروع استفاده از آن را به بعد از دوران وی نیز نسبت می‌دهند ولی از اشعار زیر که در قرون قبل از دوران صفوی سروده شده‌اند پیداست که این اصطلاح بسیار قدیمی‌تر است.

مجوی آنچت آرد سرانجام بیم
مکش پای از اندازه بیش از گلیم
اسدی

مکن ترک‌تازی، بکن ترک آز
به قدر گلیمت بکن پا دراز
سعدی

زین سرزنش که کرد ترا دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای
حافظ

بِدان خود را میان انجمن جای
مکش بیش از گلیم خویشتن پای
ناصر خسرو

سر برآور از گلیمت ای کلیم
پس فرو کن پای بر قدر گلیم
عطار



سلام همراهای نازنین..روزگار بر وفق مرادتون..
هنوز انگیزم از گرفتن این عکس ساده مشخص نیست..🙄
یجوری رفتم تو فاز عکاسی اصلا یادم رفته از مرباهام یا حتی کره قالبی با حلواهام که درست کردم استفاده کنم شاید یه حرفی برا گفتن داشته باشه..
نمیدونم شاید چون از جلسه امتحان نهاییا برگشتم وگرسنم بوده به قسمتای مهم ،دقت نکردم..خلاصه که دوست نداشتین لایک نکنین ..آخه چه معنی داره پست آدم با مواد بازاری باشه..ودستپختاش تو یخچال بباد فراموشی سپرده بشن🥴
...